بزار زمستون بیاد ، دست هایی که بدون دستکش گرم میشن رو ببین.
ببین چقدر کم این اتفاق میافته
ببین بعضی از ادما دستکش ندارن
یا اعتقادی بهش ندارن ، یا پولی بابت پرداخت بهش
زمستون تا حدودی حقیقت ادم هارو نشونشون میده
اون باطنی که از یه حدی بیشتر اگه آشکار شه ، هیچکس هیچکسو تحمل نمیکنه
بخاطر همین عاشقشم
تو این فصل کمتر کسی میتونه دو رو باشه
زمستون بیاد ،
من بشینیم رو نیمکت حیاط
با حضرت پدر چای دارچین بزنیم :)
تشنه شعورِ شعر خوبم
مثل صحرای پر ترک ، پر آفتاب و داغم
که وجودم تا هزار سال دیگه هم سیر نمیشه از شعرِ خوب !
نه هیجان
نه باس
حس خوب و یه حس واقعی ، نه یه حس ساختگیِ اغراق آمیز.
چنگ از چاووشی رو بشنوید .
بعد بیاید باهم زیر این هوای غریبِ ابری و بارونی چای بزنیم:)
من رو تو تاریکی ها هدایت کردی عزیز دلم
ولی من بعد از رفع ناراحتیم بهت پشت کردم
پرو بودم و مقابل تو غرورمو کنار نزاشتم
من چقدر بهت بدی کردم
بدی ِ من رو از همه پنهان کردی و من
ازت پیش همه گلایه کردم
چطور دلت نشکست از من ؟ که بازم بهم محل دادی و بغل گرفتیم؟
من رو چقدر دوست داشتی که هر بار باز بخشیدیم
کاش میدونستم چقدر
درباره این سایت